Quantcast
Channel: قافله شهداء
Viewing all articles
Browse latest Browse all 4

عکس نوشته ها - يک - من فرزند شهيدم، روي پدر نديدم...

$
0
0

من فرزند شهيدم، روي پدر نديدم - قافله شهدا


خيلي دلش مي خواست که تنها فرزندشرو قبل از شهادت ببينه و براي ديدن و بوييدنش لحظه شماري مي کرد. اما وقتي پاي ناموس و شرف ملتش به ميان اومد آروزهايش رو فرمواش کرد و آماده اعزام شد.
وقت خداحافظي که رسيد، آنقدر سفارش فرزندمان را کرد که مراقبش باشم تا سربازي از سربازان امام زمان(عج) باشد. از جبهه هم که نامه داد همين ها را مجدد تکرار کرد.
هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشک هايم از خبر عروجش رو صفحه کاغذ جاري شد.
اول خرداد 1361، يعني دقيقا يک سال بعد از عقدمان در محضر حضرت امام(ره) عروج کرد و درست دو ماه بعد، نامش در شناسنامه دختر دردانه اش به ثبت رسيد، دردانه اي که هنوز هم زمزمه مي کند: « من فرزند شهيدم، روي پدر نديدم...»


همسر شهيد جلال ذوالقدر


پي نوشت:
- همچنان هم عقيده دارم تا فرزند شهيد نباشي نمي تواني آنها را درک کني...
- ....
- من بعد ان شاء الله به شرط توفيق، در بخش "عکس نوشته ها"قراره خاطرات مرتبط با عکس هاي اون دوران رو نقل کنيم.
- نواي وب رو از دست نديد... يادش بخير


Viewing all articles
Browse latest Browse all 4

Latest Images

Trending Articles





Latest Images